اشعار ویژه (پیشنهادی)شعر شهادت امام جواد (ع)شعر شهادت اهل بيت (ع)

پَرَت را زمین مزن

آه ای اسیرِ روضه‌‌یِ سربسته کیستی
مردِ غریبِ حجره‌یِ دربسته کیستی

این حجره هم به ناتوانی تو گریه می‌کند
پیری بر این جوانیِ تو گریه می‌کند

در خانه‌ی امام چرا دست می‌زنند
با ناله‌ات مدام چرا دست می‌زنند

ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن
آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن

اصلا صدای تو به صدایی نمی‌رسد
این آب آب آب به جایی نمی‌رسد

اُفتاده‌ای زِ دامن زهرا به رویِ خاک
کمتر بکش محاسن خود را به روی خاک

کِل می‌کشند گریه‌ی زهرا در آورند
کف می‌زنند دادِ رضا را در آورند

تو هرچه می‌کنی جگرت را چه می‌کنی
با حال و روزِ خود پسرت را چه می‌کنی

با خود چه داشت زهر , تنت را کبود کرد
باور نمی کنم دهنت را کبود کرد

جانم حسن شبیه حسن روضه‌های توست
“نامرد بِینِ کوچه مزن” روضه‌های توست

اما به این صدای غریبانه خنده کرد
برناله‌ی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد

می‌کوبد آه پا به زمین پیش مادرت
می‌ریزد آب را به زمین پیش مادرت

بُردند نیمه جان بدنت را به پُشت‌ِبام
از پا کشانده‌اند تنت را به پشت‌ِبام

می‌رفت پیکرت به روی پله‌های تیز
می‌خورد هِی سَرَت به روی پله‌های تیز

از سنگها برای تو اَبرو نماده است
آقا چرا برای تو پهلو نمانده است

رفتی به روی بام ولیکن هزار شُکر
گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر

گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست
چندین کفن برای تو با دوستان که هست

گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید
اینبار هم پسر به کنار پدر رسید

شکر خدا عقیق تو را ساربان نبرد
رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد

آقا قسم که پیرهنت را نمی‌کِشند
با نیزه‌ای شکسته تنت را نمی‌کِشند

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا