شعر شهادت حضرت زهرا (س)

بی بی جانم

بر دست های او نمی زد مُهر اگر تاول
در روضه ی آتش نمی شد خون جگر تاول

با دست های زخم نان پختن کمی سخت است
می سوخت با گرداندن دستاس هر تاول

همه ی دار و ندارم

السلام ای همه ی دار و ندارم مادر
جایت امروز چه خالی است کنارم مادر

ای فداکارترین بانوی دنیا مادر
می شود سر بزنی خانه زهرا مادر

وای مادر

چه روضه ایست که هرکس روایتش می کرد
بنای گریه به وضع مصیبتش می کرد

چه می شد از دل آن کوچه برنمی گشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می کرد

واویلا

نیمه‌شب مهتاب می‌شوید علی
آب را با آب می‌شوید علی

مثل این تنها ندیده هیچ‌کس
شستنِ دریا ندیده هیچ‌کس

زهرای من

برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
ولی به غیرِ همین هق‌هقِ شبانه ندارد

درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچه‌ای باریک
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد

رنگ خزان شدم

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من! حبیبه ی من! مهربان من

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من!

آتش ظلم

فاطمه در آتش ظلمی نمایان سوخته
مرتضی از دیدن این داغ سوزان سوخته

آمدند آتش زدند اهل جهنم بر بهشت
قدسیان را با خبر سازید رضوان سوخته

مادری قامت کمان

یک طرف یک شهر و یک سو مادری قامت کمان
آسمان افتاده زیر دست و پای ناکسان
دست بر پهلوی خونْ زخمش گرفته آمده
آنکه تازه غنچه اش را کرده نذر باغبان

یا زهرا(س)

رسید از وسط شعله ها صدای دلت
جگر خراش شد آن لحظه ناله های دلت
نسوخت غیر در خانه ی امید علی
میان آن همه مردم دلی برای دلت

زهرای من

ای پس از تو درد و غم، تقدیر من!
گریه روز و شب، گریبان‌گیر من

بی تو اشک‌افشانی من دیدنی است
بی سر و سامانی من دیدنی است

تنهاترین مظلوم

تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی

به اِذنِ الله

به اِذنِ الله امشب التجا بردم به درگاهی
که عزرائیل را راند از درش آن هم به اکراهی

بهشت آیینه‌ای از خانه‌ی صدیقه‌ی کبراست
نباشد پیش بامش آسمان جز سقف کوتاهی

دکمه بازگشت به بالا