شعر شهادت اهل بيت (ع)

واویلا

عبا به روی سر خود کشید و هِی اُفتاد
همینکه زهر جگر را درید و هِی اُفتاد

سرِ مبارک و چشمان تار و سنگِ مسیر
میانِ راه زمین را ندید و هِی اُفتاد

یا امام رضا(ع)

تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری
چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری

به شب تیره من ماه تمامی تو رضا
سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری

دارالشفا

چی میشه که منم امروز میونِ زائرات باشم؟
یه بیمارِ نظر کرده تویِ دارالشفات باشم

تمومِ آرزوم اینه، یه بارم که شده حتیٰ
بیام تا خادم و جاروکشِ صحن وسرات باشم

امان نداد

امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینه‌ام این دردِ بی امان اُفتاد

به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد

بانگ غم

در سماوات بانگ غم دادند
بی کسی را دوباره سم دادند

چه غریبی که دور از وطن است
پاره قلب جمع پنج تن است

هیبت سلطانی ات

سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد

از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد

یا غریب الغربا

هم قضا هم قدر دعای شما
پس رضای خدا رضای شما
متن قرآن همه ثنای شما
هر دو عالم غبار پای شما

حالا که نیست مادر …

حالا که نیست مادر من هست دخترت

حتی حسین هم به فدای تو و سرت

از مسجد مدینه که خیری ندیده ای

یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت

افتاده ای در بسترت

دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم

هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را

امامُ الرحمتِ اول

امامُ الرحمتِ اول و یا پیغمبرِ آخَر
امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر

همینست آنکه برحقش دهدموسی قسم،حق را
که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر

جانم حسن

گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهمِ آتشِ قلبم بشود حیف نشد

سالها بود دعایم قسمم آرزویم
زودتر سهمِ لبم سَم بشود حیف نشد

ماتم فدک

حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم
حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم

میان راهروی خانه دود مانده هنوز
تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز

دکمه بازگشت به بالا