شعر مصائب اسارت شام
بنت الحیدر
زینب که محضرش قد افلاک تا شود
حقش نبود همسفر مست ها شود
آنکه علی نشسته دوزانو برابرش
حقش نبود سنگ بریزند بر سرش
آنکه بقیه سجده به سبحانیش کنند
حقش دگر نبود که زندانیش کنند
آنکس که با ملائکه گفت و شنود داشت
از ضرب دست حرمله رویی کبود داشت
آنکس که در عشیره خود سفره دار بود
چشمانش از گرسنگی و ضعف تار بود
جواد حیدری
سید پوریا هاشمی