جانم حسین
خدا بر مصحف خود آیه ی غفران عطا کرده
به خلق خود نماد واژه ی رحمان عطا کرده
پس از اعطای مروارید حُسن، از عرش اعلایش
به دریای علی (ع) و فاطمه (س) مرجان عطا کرده
دمیده عطر سیب از جانب باغ حسین آباد
بنازم باغبان را چون گل و ریحان عطا کرده
خدا را تا قسم دادند بر اسمش کرم جوشید
به یُمن او خداوند از قدیم احسان عطا کرده
رسید و از سرانگشت رسالت شهد می نوشد
حسینٌ منّی آمد بر محمّد (ص) جان عطا کرده
مسلمانی دین و رکن ایمان جاودانی شد
حسینیٌ بقا را ایزد منّان عطا کرده
خدا را بهر این نعمت هزاران شکر زیرا که
به جانهای تمام شیعیان جانان عطا کرده
بنازم لطف ایزد را به حال عاشقان زیرا
به عشقت اشک و آه و ناله و افغان عطا کرده
چه دلداری چه آقایی چه اربابی چه مولایی
به شهر عشق، سلطان جهان سلطان عطا کرده
کویر خشک دلها بعد از این آباد خواهد گشت
اله گریه ها بر دیده ها باران عطا کرده
از این آتش که در این طور سینا شعله ور گشته
به جمع عاشقانش سینه ی سوزان عطا کرده
همان سردار که چرخ و فلک دور سرش گردند
به سرهای همه سر دادگان سامان عطا کرده
رسیده قصه اش بر سر اگرچه اول عشق است
قضا را حق چو بنویسد چنین پایان عطا کرده
شنیدم راس شه بر نیزه ها قرآن تلاوت کرد
دوباره جنگها بر نیزه ها قرآن عطا کرده
ز آیات سر نیزه عجب دارم که تیغ خصم
به اهل کاروان قاری خوش الحان عطا کرده
رسید از بعد عاشورا صبا با عطر گیسویش
خدا بر راس بر نی گیسوی افشان عطا کرده
علی (ع) بخشید در حال رکوعش خاتم خود را
حسینش خاتم خود را به خون غلطان عطا کرده
دمی که خیزران بوسید لبهای چو قندش را
شنیدم پیشکش بر خیزران دندان عطا کرده
خراب مسلک پیر خراباتم که در شامی
به طفلش مرقدی در گوشه ی ویران عطا کرده
منم آن راهب دیر حسینیه که از لطفش
خدا بر گرد شمع تو به من ایمان عطا کرده
مقام نوکری ات را چو دیدم آتش عشقت
در این وادی به رسم موسِی عِمران عطا کرده
جواد محمودآبادی