پسر سومم ای آرزوی ناب بخواب
ماه نورانی من در شب مهتاب بخواب
ذکر رویاییِ رویای شبم “لالایی”ست
طفلکم ! در دلِ آرامش این خواب بخواب
آیهی کوچک قرآن منی مادر جان !!
ای که در سورهی کوثر شدی اِعراب بخواب
بین آغوش پر از درد من آرام بگیر
مثلا در بغلم میدَهَمت تاب بخواب
در خیالات خودم روی تو را میبوسم
بعد از این لحظهی رویاییِ جذاب بخواب
لحظهی ناب نماز شبم آمد ؛ حالا …
روی سجادهی من گوشهی محراب بخواب
زخم شد چشم من از بسکه برایت بارید
علت گریهی این مادر بیتاب ! بخواب
ای که کشتند تو را در وسط آتش و دود
آه , قربانیِ این مردم قصاب بخواب
پسر مادر آب ؛ ای جگر سوخته ام !!!
ماهی زخمیِ بی رحمیِ قلاب بخواب
دستهای پدر خاک , تو را داد به خاک
ولی امشب تو کمی در بغل آب بخواب
رضا قاسمی