پرستوهای عاشق
بار دیگر شب گذشت وجلوه گر نور سحر شد
با پرستوهای عاشق، دل مهیای سفرشد
با هزاران شوروشادی تا مدینه رهسپرشد
دیدآن جا شوق وشوری، شادمانی وسروری
وادی سینا وطوری، برفلک تابیده نوری
سینۀ سینا شد آنجا ازقدوم پورموسی
آمد آن مهری که باشد ، روشنای کهکشان ها
نوراو رنگین کمانی،بسته روی آسمان ها
حُسن او شوری فکنده، دربیانها برزبان ها
ازعطا ولطف ایزد، ازبهشت سبزوسرمد
هیچ می دانی که آمد، عالم آل محمد
آن که علم خویش رابخشیده براو حق تعالی
کهکشانی ازستاره، مهردارد رونمایش
آسمانی نورونقره، ماه می ریزد به پایش
مهرومه ماتند وحیران، درتماشای لقایش
این سراسر روشنایی،با فروغی کبریایی
با نسیم دلربایی، جلوه ای دارد خدایی
جلوه ای که گلشن هستی شده ازاو مصفا
روشنای چشم هاشد ، ذره ای ازخاک طوسش
ناز دارد برخلایق، هرکسی شدخاکبوسش
خوانده اند اورا به دنیا، شمس نه، شمس الشموسش
مهرآمد، ماه آمد، با جلال وجاه آمد
با دلی آگاه آمد، نورنورالله آمد
نورخورشید همه خورشیدهای عالم آرا
اوامیر عشق باشد،ملک ایمان کشوراو
حک شده نام خدابر،خاتم انگشتراو
عرش اعلا مسنداو،تاج تقوا افسر او
بنگرای دل عّزو جاهش،برفروغ جلوه گاهش
نورایمان درنگاهش،هرکه آید درپناهش
کی کند وصل بهشت آرزو ازحق تمنا
آن که باشد روضه ای از،باغ جنت مشهد او
اجرحج وعمره دارد، یک طواف مرقد او
با کبوترها زند پر، به گرد گنبد او
هرکه می گردد ندیمش، سائل طبع کریمش
مست گردد ازشمیمش، می کند طوف حریمش
سعی کن تاگوهری برداری ازاین موج دریا
هرکه دارد مهراورا، گوهری شهوار دارد
درحریم سینه ی او، مشرق الانوار دارد
روکند بردرگه او، هرکه با او کار دارد
هرکه می گرددگدایش،زودمی بیند عطایش
شرط دین باشد ولایش، من چه گویم درثنایش
بضعه منی رسول الله گفتش همچوزهرا
روی خاک اونهادی ، چون که روی منفعل را
با زلال اشک توبه، صاف کن این آب وگل را
وامکن هرگز «وفایی» ازضریحش قفل دل را
رو به او هر روز وشب کن، درشرار عشق تب کن
نام اورا ذکر لب کن،حاجت خود را طلب کن
تا گشاید او گره ازکار ما امروز وفردا
سید هاشم وفایی