نام تو را هرجا شنیدم,گریه کردم
هر وقت دختر بچه دیدم گریه کردم
دلْ سنگی ام شهره است,اما ناخوداگاه
تا ماجرایت را شنیدم,گریه کردم
پیش تو در رویا برایت روضه خواندم
وقتی به پهلویت رسیدم گریه کردم
از خواب خوش با تازیانه می پریدی
اسپندوار از جا پریدم گریه کردم
در مقتلی خواندم لباست پاره بوده است
پیراهن خود را دریدم گریه کردم
آتش گرفتم تا شنیدم گیسویت سوخت
آه جگرسوزی کشیدم گریه کردم
مادر برایم گفت:بهر خواهر تو
هر دفعه که چادر بریدم گریه کردم
علی مشهوری