یا بنت امیر المومنین
از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشـــم هایِ یک نفر الهــام می گیرد
به لبخندِ بــرادر می سِپارد اشــک هایش را
فقط پروانــه در آغـوشِ گُــل آرام می گیرد
گلســـتانِ علــی با او شــمیمِ دیگــری دارد
شقایق دارد از چشمانِ لاله جــام می گیرد
روایــت می کند « الجارُ ثُمَّ الدّار » را باران
که چــترِ مهربانــی بر سرِ ایتـــام می گیرد
دلِ خونِ حَسَن با خنده اش آرام خواهد شد
« کـرامت » از کنـارِ نــامِ او اکـرام می گیرد
یقیـن دارم کلیدِ کربلا در دست هایِ اوست
که در این راه زینب اختیــارِ تــام می گیرد
نمازِ سرخِ عاشــورا پس از هفتاد و دو رکعت
فقط با سجده هایِ سبزِ او فرجــام می گیرد
گُلی که خنده هایش را ندیده دیده ی خورشید
حجاب از خارِ صحرا هم شباهنگـــام می گیرد
اگر روضه بخواند خیزران هم اشــک می ریزد
اگر زینب بخواهــد معجــزه انجــام می گیرد
شکوهش می کند خَم قامتِ گلدسته ها را هم
به زیــرِ گـــامِ او ویرانــه استحکـــام می گیرد
خروشِ اشک هایش میکند خون قلبِ محمِل را
و از پیشانی اش شعــرِ حماســی وام می گیرد
چراغِ خطبه هایش ظلمِ شب را کور خواهد کرد
چنان که صبحِ صادق انتقام از شـــام می گیرد
خــبر در امتدادِ چشـــم هایش می رســد از راه
می آیـــد نـنــگ را از دامـــنِ اســـلام می گیرد
ابراهیم زمانی قم