ما همه هیچیم و دنیا هیچ ، اما او که هست
ما همه لائیم اما مدِّ الاهو که هست
نیستیم اما چه غم “یا ضامن آهو “که هست
اهل هو اهل خدا اهل رضا وقتی شدیم
عین و شین و قاف عشقیم عین خوشبختی شدیم
رفت ابراهیم در آتش نه تنها ، با علی
رفت موسی سمتِ دریا زد به دریا با علی
رفت تا معراج حق تا قُرب اما با علی
گفت رفتم آمدم در یک نَفَس با مرتضی
لافتی الاعلی لا عشق الا مرتضی
میتپد قلبم اگر ، تقصیر راهِ مشهد است
میرسد وقتی صدا : این ایستگاه مشهد است
مثل اینکه جانِ من در بارگاه مشهد است
آهن آیا میشود عاشق بله بَد میشود
هرقطاری که قطار راهِ مشهد میشود
مثل آن معلول که امروز با پا آمده
مثل آن مادر که با آن طفلِ زیبا آمده
خوشبِحالم مادرم امسال با ما آمده
مادرم بر رویِ ویلچر آمد اینجا گریه کرد
باید اینجا سجده کرد و باید اینجا گریه کرد
مثل لالی که زبانش با تو آخر باز شد
مثل آن کوری که چشمش رو به این در باز شد
مثل آن لاتی که در اینجا کبوترباز شد
آمدم با صد گِره رویِ گِره ….بازَم کنی
مثل قفلم بسته بر این پنجره بازم کنی
عارفی میگفت اینجا اهلِ باطن میشود
هرکه یک شب دورِ سقاخانه ساکن میشود
کارِ ناممکن فقط پیشِ تو ممکن میشود
در حرم گوشه به گوشه نور مینوشم فقط
مستم و پایِ ضریح انگور مینوشم فقط
“آمدم ای شاه”را خواندم پناهم میدهی
پشت این باب الجوادم باز راهم میدهی
سیر میخواهم بِگِریَم تکیه گاهم میدهی
تکیه دادم بر درو گفتم که ای جانِ نجف
من از ایوانِ شما رفتم به ایوانِ نجف
یک طرف یک کربلایی گفت “یا عطشان حسین
یک طرف یک آذری..جانیم سنَ قربان حسین
مادرت میگفت بینِ این دو ای عریان حسین
پیشِ تو آنقدر نالیدم نفهمیدم چه شد
در حرم یک کربلا دیدم نفهمیدم چه شد
حسن لطفی