شعر مصائب اسارت كوفه
آیه های نازل من
افتاده بر خاک آیه های نازل من
شده پاره پاره چون تن پاکش دل من
جا داشت تا آتش بگیرد کل دنیا
محصول ری آتش زده بر حاصل من
ای ناخدای کشتی امید اُمت
برخیز طوفان آمده در ساحل من
من از بلندی دیدمت که زیر نیزه
افتاده ای ای سینه سرخ بسمل من
یک روز دورم شش برادر بود و حالا
بی مَحرمم،باشد بیابان منزل من
از خانواده من فقط رفتم اسارت
ای کاش که میشد شهادت شامل من
دیگر برای هیچکس قرآن نخوانی
لعنت به سنگ کوفه ماه کامل من
هر شب برایت در بیابان روضه دارم
باشد رُبابت روضه خوان محفل من
من سر شکستم تا شکسته سر،رسیده
هجده ستاره رو به روی محمل من
رویم ز چشم خلق پوشم یا که خورشید
این دست بسته حل نکرده مشکل من
شمر و سنان و حرمله شد قاتل تو
با قاتلان تو سفر شد قاتل من
من بین بازارم حسین وای از دل تو
تو در تنور خانه ها وای از دل من
سید حسین صمدی