شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بابا کجایی ؟

بابا کجایی ؟

بعد از تو دشمن غارت اهل حرم کرد

قبل از همه حمله بگوش خواهرم کرد

اخنس نگاهی سوی چشمان ترم کرد

با پشت دستش تا که زد پلکم ورم کرد

افتادم و از پیکرم تاب و توان رفت

خولی که بالای سرم آمد سنان رفت

موی منو دست کسی بود و کشیدن

خون مردگی چشم بود و تار دیدن

با پای زخمی در پی مرکب دویدن

از شمر و زجر مست حرف بد شنیدن

اینها که چیزی نیست بابا مشت خوردم

هم مشت خوردم هم بقصد کشت خوردم

افتادن از روی بلندی درد دارد

بی مویی گیسو کمندی درد دارد

روی غرورش شرطبندی درد دارد

بر اشکهایش گر بخندی درد دارد

اوضاع من را سخت درهم کرد ناقه

از بس که بین راه هی رم کرد ناقه

هم ضعف دارم هم عطش بیتاب و زارم

شبها سرم را روی سنگی میگذارم

گلزار بودم لیک حالا زخمزارم

یک چند روی هست دندانی ندارم

پشت سرم شمر است پیش روی من زجر

بد کرد با روی منو با موی من رجز

پروانه بودم بی هوا آتش گرفتم

بابا کجایی ؟ در دو جا آتش گرفتم

یکبار بین خیمه ها آتش گرفتم

یکبار هم شام بلا آتش گرفتم

آتش گرفتم صورت زیبای من رفت

آنقدر افتادم زمین که نای من رفت

 سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا