شعر شهادت حضرت زهرا (س)
بانوی من
نفس بکش ، نفس من ! نفس نفس نزنی
اگر چه سخت نفس میکشی به فکر منی
هنوز فاطمه ی سابقی برای علی
ز پا در آمدی اما هنوز خوش سخنی
اگر به فکر منی برنخیز از جایت
اگر بلند شوی تو ، سریع میشکنی
سه ماه درد کشیدی ، سه قرن پیر شدی
زن جوان منی که شبیه پیرزنی
بگو چکار کنم تا مرا حلال کنی !؟
من ایستادم و مردم تو را زدند علنی
تو خوب میشوی و میبرم تو را به فدک
اگر ز بستر بیماری ات تو دل بِکَنی
برای کاسه ی آب حسین گریه نکن
چقدر دل نگران حسین بی کفنی
برای اینکه کمی دیرتر برهنه شود
بدوز فاطمه جانم ، بدوز پیرهنی
ز دست دوز تو پیداست ، کار دست شماست_
« جهان مصالحه کردی به کهنه پیرهنی »
خیال میرود آن روز که گرفتاریم
تو فکر گریه کنان شهید خویشتنی
علیرضا وفایی خیال