باید گریست با همه ی ناله دارها
بر کربلا و قافله ی یادگارها
تنهاترین امام که مانده ز کربلا
رنجی کشیده از همه ی روزگارها
می گفت با هزار گِرِه از گلوی زخم
با هر بهانه ای سخن از بی قرارها
می گفت با کنایه که من دیده ام به چشم
آتش به خیمه ها و شروع فرارها
من دیده ام که راه, به اطفال بسته بود
سر بود و سنگ و سیلی سخت سوارها
دیدم به چشم خویش که دستان اجنبی
معجر کشید از سر عصمت مدارها
دیدم که رحم, در دل بی رحمشان نبود
مزدورهای در طمع گوشواره ها
دیدم شرارِ دامن آتش گرفته را
آن شب که شد ستاره هم آغوش خارها
با شعر و طنز و طعنه به ما لطمه ها زدند
چون تیر کینه بود, تمام شعارها
با این که زخم نیزه جگرهای ما درید
آه از هجوم زخم زبان و نثارها
هوراکشان رسیدن ما را صلا زدند
با پایکوبی و به صدای هَوارها
ما را چنین خرابه نشینی روا نبود
با جامه های پاره و تحقیرِ بارها
هفتاد و دو شهید, متاع قلیل ماست
آن کشته های بانی این اقتدارها
ما ارث غم ز فاطمه داریم یادگار
این ارث ها بماند و این یادگارها
زهر جفا به پیکر من مرهم است و بس
زخم جگر دوای تمامی کارها
خاک بقیع مدفن زهراییِ من است
کرب و بلای ماست به گوشه کنارها
تا روز انتقام خدایم گواه من
یاری کنند اشک مرا خیل یارها
چشمان انتظار, عجب آبدیده شد
آخر به انتها برسد انتظارها
محمود ژولیده
درد من حصار برکه نیست
درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است- دکتر شریعتی