به عشق علی(ع)
پدرم آدم شریفی بود
یا علی از لبش نمی افتاد
چون که تاب و تب علی را داشت
هیچ موقع تبش نمی افتاد
گرچه یک کم درآمدِ کارِ
پدرم از بقیه کمتر بود
آبروی محلهی ما بود
پدرم چون غلام حیدر بود
روزی از روزها به بابایم
مادرم گفت ای فدای سرت
در و همسایه شکوه ای دارند
همه عاصی شدند از پسرت
پدرم با کمال خونسردی
گفت آرام باش غصه نخور
نان سفره حلال اگر باشد
میشود طفل با علی دمخور
چشم بابا به عکس ایوان خورد
پا شد و با ادب سلامش کرد
ای به قربان پینهی دستش
که مرا عاقبت غلامش کرد
میشود با محبت مولا
همه جا دست بر تفاخر زد
مادرم را خداش خیر دهد
پدرم را خدا بیامرزد
بچه لات محلهی ما هم
توبه کرده فقط به عشق علی
پای نان حلال بابایش
بنده شد عاقبت به عشق علی
آی مردم حرامزاده ی شهر
بانوی خانهی علی را کشت
حق حیدر به زیر پا افتاد
نار ، پروانهی علی را کشت
بسته شد دست حیدر و یک مشت
بی حیا میزدند مادر را
به هوای اذیت حیدر
بی هوا میزدند مادر را
وحید عظیم پور