شعر وروديه محرم

جانم حسین

شعله را هُرم نسیم،آخر بلندش می کند
داد ما را سوزِ نوحه گر بلندش می کند

روی نَفسَت کار کن تا که نَفَس پیدا کنی
بوی مِی را خُمِّ می پَروَر بلندش می کند

“اشک”،مرغ بال و پر سوزاندهِ ی جان مرا
مثل ققنوسی ز خاکستر بلندش می کند

قطره ی اشک میان روضه ها..،آبِ شفاست
فطرس این دُردانه را با پر بلندش می کند

شرط فیض صبحگاهی،ناله‌ی نیمه‌شبی است
روح را چشمی ز گریه تر بلندش می کند

بانی گرمیِ بازار زلیخا..،یوسف است
نام هر “دلداده” را “دلبر” بلندش می کند

کار هر “افتاده از پایی” به دست مرتضی است
ذکر “یا مولا علی حیدر” بلندش می کند

طفلِ سهل انگار وقتی که زمینی می خورد
زود تر از دیگران،مادر بلندش می کند

هرکسی با سر به زیری رد شد از زیر عَلَم
فاطمه صبح قیامت سربلندش می کند

ما به جارو کردن فرش حسینیّه خوشیم…
گرد بیتِ شاه را نوکر بلندش می کند

جان من قربان ارباب کرامت‌پیشه که
تا گدا ننشسته پُشت در..،بلندش می کند

حیفِ این آقا نبوده که میان قتلگاه
ناله اش را شمر با خنجر..،بلندش می کند

پیکرِ رویِ زمین چسبیده ی ارباب را
بوریای دِه چه زجر آور بلندش می کند

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا