جواد ابن الرضا
طلوع شعر تو من را به این یقین بکشد
که صوت شعر، ز فیض شما طنین بکشد
مبارک است وجودت که خود تبارک گفت
چو خواست نقش تو را حُسنِ خالقین بکشد
مثال خلقت پاکت کسی مبارک نیست
که خالقت به خودش هو، نه، آفرین بکشد
خدا خدای مجید است و خواست جود تو را
به بیت رأفت مولای هشتمین بکشد
اگرچه ذات خدا، بد نیافرید اما
اراده کرده تو را تا که بهترین بکشد
سجیهی همهی اهلبیتِ (ع) ما کَرم است
شمیم جود تو بر میسر و یمین بکشد
تو مظهر صفت رازقی که الطافت
به اولین برسد تا به آخرین بکشد
به یادت غربت شام شهادتت شعرم
به رسم سنت بابت به شاه دین بکشد
چهل صباح دگر مانده تا به عاشورا
خدا کتیبه ای از حاء و یاء و سین بکشد
به قول محتشم از این بلیّه می ترسم
قلم به لوح کرم رب_العالمین بکشد
خدا نیاورد آن روز را که فخر زمان
میان قتلگهی پای بر زمین بکشد
هرآنچه شد بشود عاقبت خدا نکند
که خنجر از کمرش دشمن لعین بکشد
اگر جدا بشود سر، تنی نخواهد ماند
سوار ، گر به تنش نعل آهنین بکشد
شکست شیشهی عطری که عاشقانش را
به دشت تفتهی این ملک و سرزمین بکشد
اگرچه یکّه و دردانه ی خداست حسین (ع)
گذار پیکر پاکش به سارقین بکشد
طفیل می رسد و ساربان به همراهش
که از تنش زره و رخت و آستین بکشد
خدا نیاورد آن لحظه را که از دستش
شبانه اسبع و انگشتر و نگین بکشد
اگر چنان بشود خواهرش به موج بلا
شراره از دل خون با دمی حزین بکشد
چنان شود که فقط یاد نام زیبایش
زلال اشک به چشمان مومنین بکشد
جواد محمودآبادی