شعر وروديه محرم

حسین جان

دلم ریش ریش و دلم راه راه
نخندید برریش من قاه قاه

من آن حوض بودم که خالی شدم
ندیده ست در من دگر ماه ، ماه

من آن پا که مغرور بود وندید
که دارد پر از چاله وچاه راه

من آیینه‌ی عبرتم که خودم
نپرسیدم از هیچ کس راه و چاه

زدم تکیه بر عُجب خوردم زمین
که این دست پوچ است این کوه کاه

همیشه فراری ام از خود ولی
گرفتار دست خوداَم گاه گاه

خودم را که پرسیدم از آینه
جواب آمد از آینه آه آه

مرا برد آیینه سمت حسین
حسین است بر گمشده شاهراه

رسیدم ولی حیف دیر آمدم
همه رفته بودند از قتلگاه

سر شاه در دامن شمر بود
رد چکمه‌ی شمر بر جسم شاه

می‌آید دم ناله‌ی مادری
حسیناه یوماه واویلتاه

به اسبانشان نعل تازه زدند
چه ها میکشد این وسط ذوالجناح

به پرده نشینان آل نبی
رسیده‌ست دستان شوم نگاه

 وحید عظیم پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا