شعر مدح امام حسين (ع)

زخم جبین آورده ام

شمعی بیاور تا خودم پروانه ات باشم
آبی طلب کن تا خودم پیمانه ات باشم

مثل بیابان عرضِ حاجت بر تو دارم..،ابر!
تا شاهد باران دانه دانه ات باشم

از بس برای گریه‌کردن یکّه و تنهام
دیوار می گوید:بیایم شانه ات باشم؟!

از بازی طفلان فقط سنگش نصیبم شد…
زخم جبین آورده ام..،دیوانه ات باشم

پُشت درت یک شب نخوابم..،صبح می میرم
عادت نمودم سائل روزانه ات باشم

من را بده..،یک نوکرِ بهتر بگیر آقا
من می توانم دستِ‌کم بیعانه ات باشم

دُنیا..،خرابت شد کسی..،عُقبای خود را ساخت
آباد خواهم شد..،اگر ویرانه ات باشم

یک چلّه تمرین کرده بودم پر گشودن را…
امّا نشد امسال جلدِ خانه ات باشم

من کربلا لازم شدم..،راهم بده..،بس کن…
من قول خواهم داد بینِ خانه ات..،باشم!

ای آبروی آب!جانِ طفل شش ماهه…
بگذار ظرف آبِ سقّاخانه ات باشم

تیری به ماهی خورد و اشک آفتاب افتاد
وقتی خبر تا خیمه ها آمد..،رباب افتاد

 بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا