شعر شهادت حضرت رقيه (س)

سلام ای ماه من

سرآمد شب رسیده صبحم ای یار
سلام ای ماه من مشتاق دیدار

چرا پس سر زده؟جا خوردم اصلا
چرا روی طبق؟خوابم من‌ انگار

همینکه بویت آمد در خرابه
گرفتم‌ دستهایم را به دیوار

نبودی مثل زهرا گریه کردم
ندیدی نیزه ها شد مثل مسمار

اگر ماندم به لطف عمه بوده
وگرنه مرده بودم بین بازار

حلالم کن اگر بیهوش بودم
نبودم در وداعت قبل پیکار

تورا انداختند از نیزه صدبار
مرا انداختند از ناقه صدبار

کمی خوابیدم اما بد پریدم
امان از زجر از‌چشمان بیدار

نمی آیم‌ ازین‌ ویرانه بیرون
ز‌ مردم دیده ام‌آزار بسیار

سرت را از زمین برداشتم‌ من
سر من‌ را ز روی خشت بردار

دران مجلس خودت بودی و دیدی
چه بد چشمند این مردان دربار

به اشک دیده شستم صورتت را
هزاران‌ زخم دیگر شد پدیدار

بحق مادرم زهرای اطهر
خدایا عمه زینب را نگه دار

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا