سینه ی پُر غم
سخت سنگین شده این سینه ی پُر غم..،چه کنم
آه !با این همه اندوه دمادم چه کنم
شمع از بابت پروانه خیالش تخت است…
من دلسوخته بی مونس و همدم چه کنم
چشمه بی وقفه بجوشد به زلالی برسد
چشم من تا بشود چشمه ی زمزم چه کنم!؟
عشق خاصیتش این است که رسوات کند…
تو بگو آبرویی داشتهباشم چه کُنم؟
فِیض دیوانه در این است که سنگی بخورد
خلق اگر طعنه زنندم..،به جهنم..،چه کنم
اَجَلَم را تو به تعویق بیاَنداز خدا
عُمر اگر قد ندهد تا به محرم چه کنم
چه کنم تا بُکشی ام ز غم خویش “حسین”
چه کنم..،ها..،تو بگو شاه دوعالم..،چه کنم!؟
گریه ام گردن تو..،پخت و پزت گردن من
اشک تا مثل برنجت بکشد دَم..،چه کنم؟
من به جز گریه برای تو ندارم هُنری
در عزای تو اگر خوب نگریَم..،چه کنم
لایِ این بیرق تو کاش کفنپیچ شوم
سرنوشتم که گره خورده به پرچم..،چه کنم
وضع جسم تو چگونه است که یک کهنه حصیر
داد زد:با بدنی ریخته برهم چه کنم
بردیا محمدی