مادرم گفت مرا مست رخ یار شوم
گرد شمع رخ تو از همه بی کار شوم
تا که دیدم بدنت زیر سم اسبان رفت
گفتم آیم به کنار بدنت زار شوم
گه به پشت سر تو گه به لبت می زند او
کاش آیم که دمی از تو نگهدار شوم
من همان نخل غمم ما حصلم اشک تو بود
پیش جسم تو اخا بین که چه پربار شوم
صورتم سرخ شده, چشم ز سیلی کم سو
گاه گاهی مه من, همچو شب تار شوم
جعفرابوالفتحی