شعر مرثیه حضرت ام کلثوم (س)
مینویسم برای آن بانو
که زند صبر پیش او زانو
بانویی که به راه زینب بود
شاهد اشک و آه زینب بود
بانویی که شکسته شد بالش
و نگفتند شرحی از حالش
دختر فاطمه ست این خانوم
نام او هست , حضرت کلثوم
مثل زهرا شریف و با عزّت
مثل حیدر غیور و با غیرت
خلق و خویش به مرتضی رفته
غربتش هم به مجتبی رفته
بهر یاری رهبر و دینش
بهر یاری سرور و دینش
با برادر به کربلا رفت و
قاضریه به نینوا رفت و
شد علمدار خواهرش زینب
سپر و یار خواهرش زینب
کربلا پا به پای زینب بود
گریه هایش برای زینب بود
روضه هایی عجیب را دیده
بدنی را هجا هجا دیده
بدن پاره پاره ای را دید
روی نیزه ستاره ای را دید
شاهد کشتن برادر بود
شاهد ناله های خواهر بود
کعبه نی خورده او به جای همه
ضربه هی خورده او به جای همه
چادرش چنگ خورده چندین بار
به سرش سنگ خورده چندین بار
بعد روز دهم اسارت رفت
زیو آلات او به غارت رفت
بر سر و روش بی امان میزد
دست او بسته و سنان میزد
سر بازار بردنش ای وای
بین اغیار بردنش ای وای
شمر و خولی تمسخرش کردند
بسکه پست و کثیف و نامردند
با تمامیِ این جسارت ها
با تمامیِ این حقارت ها
کم نشد از مقام این بانو
کمی از احترام این بانو
سر شکسته نگشته او هرگز
نه نه خسته نگشته او هرگز
چونکه شیر بتول را خورده
غیرت از علی به ارث برده
ابراهیم لآلی