شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا

شعر مناجات با خدا

دامنم آلوده شد گرچه ز دنیا دوستى

جان به قربانت که بخشیدى مرا با دوستى

 

ناسپاسم, ناپسندم, نارفیقم, یا رفیق

از تو امّا من ندیدم چیزى اِلّا دوستى

 

مى توانستى بسوزانى, نسوزاندى مرا

اى فداى مهربانى ات که حقّا دوستى

در جوابت یا لجاجت کرده ام یا سرکشى

در جوابم یا محبّت مى کنى یا دوستى

یا زمین گیرند مردم یا زمینم مى زنند

تو بلندم میکنى, یارب تو ما را دوستى

واقعاً ناراحت از قهر و عِتابت نیستم

میشود محکمتر اصلاً بعدِ دعوا, دوستى

رو به قبله سجده آوردم, نجف لبّیک گفت

حق پرستى بس خلاصه شد به مولا دوستى

وصف مجنون بودن من را بپرس از فاطمه

در میان قوم مشهورم به لیلا دوستى

دوستانت گر شهیدان حریم زینب اند

فاصله داریم ما بیچاره ها تا دوستى

از گناهت کم نکردى, کربلایت دیر شد

اى دلى که ادّعا دارى که آقا دوستى

میشود فهمید از بابُ الحسینِ محشرت

بیشتر از دیگران با سینه زنها دوستى

از بُنَىَّ گفتن زهرا دلِ گودال ریخت

تا قیامت تر شده هر چشمِ زهرا دوستى .

محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا