روا بود که گلایه ز روزگار کنم
چقدر بر جگرم درد و غصه بار کنم
به وحش و طیر سپردم مراقبت باشند
کسی نماند کنار تنت! چکار کنم
ز خاک صورت تو میکشم به صورت خود
که روی خود ز نگاه بد استتار کنم
خدا کند که شبیه تنت مرا بزنند
مگر که پیکر خود چون تو لاله زار کنم
چقدر داد زدم سمت بچه ها نروید
بلند شو نگذار اینقدر هوار کنم
شکسته زانویم اما رکاب میگیرم..
زنان قافله را بر شتر سوار کنم
چه سنگها که به من خورد و جمعشان کردم
که بعد دفن تنت فکر یک مزار کنم
اگرچه خار مغیلان زیاد در راه است
برآن شدم که ستم را دوباره خوار کنم
سید پوریا هاشمی