سحر است و دمیده دولت عشق
نوبتی باشد است نوبت عشق
کوه می لرزد از اُبُهَت عشق
می نویسم به نام “حضرت عشق”
ما همه عاشقیم و شیداییم
همه مجنون عشق لیلاییم
عرش خوشبو شده است با کرمت
می چکد عطر مریم از قدمت
عرشیان مات ذات محترمت
ملک و حور خادم و حشمت
آمده سوره ی وفا،”زینب”
السلام ای عقیله یا زینب
بال جبریل بالِش سر توست
کوچه باغ بهشت معبر توست
ظلمت شب نخی ز معجر توست
شاه کرببلا برادر توست
ما همه نوکر حسین تواییم
تا قیامت به زیر دِین تواییم
نوکری تو کار نوکرها
ای همه اعتبار نوکرها
مایه ی افتخار نوکرها
حرمِ تو قرارِ نوکرها
شرزه شیرانِ دشت ایرانیم
دشمنت را ز شام می رانیم
ما همه ریزخوار خوانِ حرم
لاله ی سرخ بوستان حرم
تنمان فرشِ آستان حرم
لقبِ ما:”مدافعان حرم”
از عدوی تو کشته می سازیم
و از این کشته پُشته می سازیم
مقتدای نماز من زینب
خواهر شاه بی کفن زینب
“فاطمه،حیدر و حسن..،زینب
یک تنه کلِّ پنج تن زینب”
تو صدای رسای قرآنی
تو تجلّی روحِ ایمانی
ای کران تا کرانه ی کوثر
آیه ی دخترانه ی کوثر
غزل عاشقانه ی کوثر
روشنی بخش خانه ی کوثر
پای مادر چقدر غم خوردی
مثل یاس مدینه پژمردی
نقشه ای شوم،روزگار،کشید
ناگهان ابر تیره گون بارید
باد پائیزی مدینه وزید
دست ظلمت ستاره ای را چید
کاش می شد همیشه مدح سرود
ختم شعرم شروع روضه نبود
رُخ آئینه تا مُکَدَر شد
روزگار خوش علی سر شد
حرف مسمار و آتش و در شد
پیش چشم تو یاس پرپر شد
کهکشان سوخت تا دمِ خانه
آتش افتاد روی پروانه
تا در افتاد پیکرش افتاد
وسط خانه حیدرش افتاد
رد مسمار بر پرش افتاد
صدف افتاد گوهرش افتاد
آه اهل سقیفه بد کردند
چادرش را چرا لگد کردند
بردیا محمدی