امسال شیوه ی سخنم فرق میکند
بایاحسین حسین دهنم فرق میکند
هرچند از زمین و زمان طرد گشته ام
در روضه ی عزای حسین مرد گشته ام
دستی به چای هیئت و دستی به زلف یار
ای ابرهای هیئتی چشم من ببار
مستی ام از زمان اجابت شروع شد
با استکان چایی هیئت شروع شد
صدمرده زنده…نه,هزار روح مردگان
از یک بخار چایی روضه گرفت جان
با ذکر زینبش غمی در گلو گرفت
از آن به بعد زندگی ام سمت و سو گرفت
از آن به بعد شیوه ی شعر دست من نبود
از علیا مخدره زینب که می سرود؛
ام المصائب است اگرچه که کوکب است
صفحه حسین و نقطه ی پرگار زینب است
یک خطبه خواند کوفه که مثـلش کسی ندید
تا آسمان شهر نجف خطبه اش رسید
یک آن صدایی از نجف آمد که دست تو
دست خداست زینب من ناز شست تو
زهرا ز عرش گفت خدا باد یاورت
زینب هزار دفعه حلال شیر مادرت
آمد نزول وحی که زینب مطهر است
حقا که دختر خلف حق حیدر است…
با این همه عزیز علی بس غریب شد
شان نزول آیه ی امن یجیب شد؛
یک کوچه ماجرا و یک تشت ماجرا
یک فرق ماجرا و یک دشت ماجرا
یک مادری و حمله ی اشرار بی پدر
لکنت گرفت مادر سادات پشت در
مسمار داغ…صدای ترکهای استخوان
چند سال بعد شکستن یک فرق از میان
اما حسن که خون جگر زهر کینه بود
تنها ترین ستاره ی شهر مدینه بود
یک تشت خون مقابل چشمان خواهری
خواهر دوباره منتظر داغ دیگری؛
حالا رسیده نوبت یک روز پر بلا
زینب…حسین…بغض…عطش…دشت کربلا
پشت سر مسافر خود هق هق گریست
وقتیکه گفت حسین گلم لحظه ای بایست
اما حسین رفت…و او ماند و ماند و آه…
هذا حسین گفتن گودال قتلگاه…
از زنده ماندن گل خود نا امید شد
در بین راه موی سیاهش سفید شد
از روی تل دوان دوان گفت نور عین
والشمرُ جالسُ علی صدرک حسین؟
از آن به بعد راه گلو سخت بسته شد
خواهر کنار نعش برادر شکسته شد
خدی التریب…حسین…عزیزم…برادرم؟
بالای نیزه رفتن تو نیست باورم
بعد از تو آه بر جگرم چنگ می زنند
مردم زپشت بام به ما سنگ می زنند
نیما نجاری