شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

فریاد العطش

فریاد العطش

سقا کنار حضرتِ سقا نشسته است

دستِ علی به دستِ ابالفضل بسته است
 

تنها برای کرب و بلا حرف میزند

از حرفهای دیگر این شهر خسته است
 

وقتی حسین را به ابالفضل میسپرد

انگار دید پشتِ حسینش شکسته است
 

شکر خدا علیِ دگر جلوه میکند

با اینکه روی آینه از هم گسسته است
 

اینجا سکوتِ زینب کبری شکسته شد

بابا! مگر حسین من از پا نشسته است؟

فرمود نه عزیز دلم روز پُر بلا

روزی رسد که آب به هر خیمه بسته است

 

آنجا فقط پناه همه خیمه ها عموست

فریاد العطش روی لبها نشسته است
 

سیلی و تازیانه که آزاد میشود

چشمم به نیزه ی سر ِ عباس بسته است

شاعر: ؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا