بین این رجّاله هایی که تماشا می کنند
عقده ها..زخمی دگر در سینه ام وا می کنند
قاری قرآنِ من!قرآن نخوان در کوچه ها
این جماعت سنگ ها را سویت اهدا می کنند
این همه نامحرم ویک زینب و چند تا یتیم
شامیانِ بی حیا در ظلم غوغا می کنند
پیشِ چشمِ دختران ،رقاصّه ها در حالِ رقص
چشم های بانوان را مثلِ دریا می کنند
از دمِ دروازه تا بازار آبـم کرده اند
ناسزاهایی که نثارِ جانِ مولا می کنند
پاره هایِ آتشین از یک طرف ،این طایفهِ
زخم ها را با زدن گویا مداوا می کنند
وای از برده فروشانی که جمع اند دورِ ما
بر سِرِ قیمت چرا اینگونه دعوا می کنند
گاهی از نیزه سرِ ششماهه می افتد زمین
باز هم بر نوکِ نیزه حلقِ او جا می کنند
تا ابد لعنت به شام و شامیانِ بی ادب
زیر لبهاشان نمی گویم چه نجوا می کنند
محسن راحت حق