شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مادرِ ما سوخت

سوختن را به عِینه معنا کرد
آنچه با یاس ، هُرمِ گرما کرد

گُل در آتش اگر که جمع شود
دیگر آن را نمی توان وا کرد

رُک بگوئیم..،مادرِ ما سوخت
شعله با صورتش چه بد تا کرد!

بانویی بی‌پناه و چل نامَرد…
قتلگاهی شلوغ برپا کرد

” دُوُّمی داد زد سر زهرا…”
یک نفر هم نگفت: بی‌جا کرد!

نَفَسش رفت..،تا لگد کوبید
فضّه او را دوباره احیا کرد

صدف افتاد..،گوهرش افتاد
نسلِ سادات لطمه پیدا کرد

کاش می شد دروغ روضه نوشت:
چکمه با چادرش مُدارا کرد

تازیانه دخیلِ بالَش شد
مرگِ خود را از او تقاضا کرد

قنفذِ رذل پشت هم می زد…
حیدر این صحنه را تماشا کرد

فاطمه دست از علی نکشید
نقش خود را چه خوب ایفا کرد

آه! مانندِ یک شَبَح‌شُدَنَش
وضعِ این جسم را معما کرد

فاطمه سِرِّ خَلقِ عالم بود…
راز را میخِ داغ افشا کرد

تا ابد هیچکس نمی فهمد
آنچه مسمار با دل ما کرد

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا