شعر وفات حضرت خديجه (س)

جان ِ تو, جان ِ دخترم زهرا

حتم دارم که رفتنی هستم

به خدا می سپارمت آقا

خواهش ِ مادرانه ای دارم

جان ِ تو, جان ِ دخترم زهرا

حسرت ِ دیدن ِ عروسی او

به دلم ماند,چاره ای هم نیست

درشب ِ خواستگاری دختر

غم ِ بی مادری, غمی کم نیست

مادرم, حق بده که بی تابم

چشم هایم به اشک ناچاراست

نیستم پیش او زمانی که

بین دیوارودر گرفتار است

دختر ِ پابه ماه ِ بی مادر

دردهایی نگفتنی دارد

کاش بودم, شنیده ام با او

دروهمسایه دشمنی دارد

گریه هایت هنوز یادم هست

وقتی از آن چهل نفرگفتی

جان سپردم ز درد, وقتی از

لگدی بی خبربه درگفتی

  وحید قاسمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا