نقطه پرگار زهراست
در آفرینش نقطه پرگار زهراست
دل دلبر و دلداده و دلدار زهراست
ناد علی احمد مختار زهراست
روح المعانی مخزن الاسرار زهراست
جنات و تجری تحتها الانهار زهراست
جمع اند در او هم نبوت هم امامت
صبر پیمبر داشتن نور ولایت
اعجاز میریزد ازو در هر روایت
مردانه دربین زنان دارد شجاعت
کرار مثل حیدر کرار زهراست
در سجده اش الله اکبر جلوه دارد
زهراست خیری که مکرر جلوه دارد
درسوره ی انسان و کوثر جلوه دارد
یک گوشه از شانش به محشر جلوه دارد
میزان ما زهراست نور و نار زهراست
در شان او پیغمبران ماندند حیران
هستند خاک چادرش صدها چو سلمان
یک خطبه اش کرد ست قومی را مسلمان
خیرش به مردم میرسد پیدا و پنهان
حاتم بیا!صاحب کرم بسیار زهراست
نان شبش را داد سائل سیر باشد
لطف و کرم خوب است دامنگیر باشد
طاقت ندارد کس از او دلگیر باشد
میخواست در اوج جوانی پیر باشد
سروی که خم گشته به پای یار زهراست
پای علی ماند و درآغوش خطر رفت
در را زدند و فاطمه تا پشت در رفت
این راه را با پا که نه!بلکه به سر رفت
تا پای زخم سینه و درد کمر رفت
بین شلوغی با تن تبدار زهراست
در وا شد اما پهلویش از کار افتاد
شلاق خورد و بازویش از کار افتاد
دست حفاظ گیسویش از کار افتاد
نقش زمین شد زانویش از کار افتاد
حالا میان یک در و دیوار زهراست
فهمید دیگر بر لبش تاب سخن نیست
جوری زمین خورده توان پاشدن نیست
یک جای سالم درتمام این بدن نیست
فریاد زد فضه بیا روحی به تن نیست
بی محسن از کج بودن مسمار زهراست
از بعد این هجمه قد زهرا کمان شد
دربسترش افتاد دیگر نیمه جان شد
لاغر شد و یک پوست با چند استخوان شد
گریه میان این زن و شوهر زبان شد
از درد شب ها تا سحر بیدار زهراست
سید پوریا هاشمی