شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

پَریشانِ حسن

هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن

ای بِقُربانِ حسین و  ای بِقُربانِ حسن

روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد

این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن


هرشبی که فاطمه بر روضه‌ها‌مان می‌رسَد

هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن

نه که دنیا ، دینمان را هم کریمان می‌دهند

من که ایمان دارم از اول به قرآنِ حسن

زیرِ ایوانِ نجف دیدم که روزی می‌رسد

یاحسن جان می‌نویسم زیرِ ایوانِ حسن

هرکجا رفتم دیدم کار دستِ مجتبی است

بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن

نه که تنها این دوشب  کُلِ محرم می‌شویم

شب به شب تکیه به تکیه باز مهمانِ حسن

قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت :

می‌رود جانِ حسین و می‌رود جانِ حسن

نعره شد : إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی”

تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن

شد حسن یک ضربه زد اَزرق همانجا شد دوتا

نعره زد عباس  ؛  ای جانم به قربانِ حسن

روضه‌های ما همه لطفِ امام مجتبی است

شُکر هرشب می‌روم در زیرِ بارانِ حسن

پیشِ زهرا آبرو داری کنیم و آوریم…

هِی گلاب و دسته گُل یادِ یتیمانِ حسن

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا