گدای کوی حسن
دلم بهخانه ی حیدر بهانه می گیرد
ز سفرهخانه ی زهرا نشانه می گیرد
خوشایتیمی و بی سرپرستیِ دوران
کهتوشه های حسن را شبانه می گیرد
ز دستپاک حسن لقمه لقمه میل کنم
مرا بهزیر پرش عاشقانه می گیرد
سخن زباج و خراج دو لقمه نان نکند
خدافقط ز ولایش سرانه می گیرد
نماز وروزه و خمس و زکات و حج و جهاد
خوشاکسی که در این آستانه می گیرد
گدایکوی حسن هیچ گه پریشان نیست
که حبفاطمه را جاودانه می گیرد
خدااگر که عطا را به من ببخشد باز
مرا بهناز قدوم حسن ببخشد باز
منم کهرب غفوری چنان خدا دارم
کهاعتقاد مقدس به هل اتی دارم
مناعتقاد ندارم جهنمی باشم
چرا کهآب و گل از آل مصطفی دارم
من ازقدیم در آغوش گرم مولایم
که زیرپای امام کریم جا دارم
نه ناامید بمانم ز فیض رحمت حق
نهتکیه گاه به جز نسل مرتضی دارم
دلم بهمُلک و مَلک فخر می کند که اَلا
تمامخلق بدانند مجتبی دارم
قسم بهآدم و حوا خلیفه اللهم
اگر چهترک بهشت از گناه ها دارم
به چشمکوری هر که به خط اهرمن است
ولایتحسن مجتبی بهشت من است
هر آنکه شیعه شود از هدایت حسن است
بهایشیعه به قدر ولایت حسن است
بهشترا به دو گندم عوض نباید کرد
بهشتهم به طفیل عنایت حسن است
به زیرپرچم اویند عالم تکوین
بهارجلوه ای از رنگ رایت حسن است
فرشتگانهمه از نور مجتبی خرسند
بشارتملکوت از رضایت حسن است
هماوست ناطق قرآن و یوسف عترت
که اصلیوسف قرآن روایت حسن است
بهمعجزات, چه حاجت به کسب معرفتش
کهابتدای کرامت حکایت حسن است
رحیممثل خدا در بیان نمی آید
کریممثل حسن در جهان نمی آید
افاضهشد, دل ویرانه در حریم افتاد
رهفقیر به میخانه ی کریم افتاد
ز بابرحمت ساقی صدای باده رسید
لبخمار به پیمانه ی قدیم افتاد
شمیمرایحه المجتبی وزید از غیب
مشامگمشدگان را چه خوش نسیم افتاد
دوبارهبوی حسن بوی یاس بوی بهشت
به سویخانِ کریمان ره یتیم افتاد
بهخاطرات ازل یک مرور باید داشت
که درکشاش قالو بلا چو بیم افتاد
حسن بهدست حسینش سپرد دلها را
سپس بهکرب و بلا راه مستقیم افتاد
من ازنگاه حسن با حسین خو کردم
که باخدای حسن خوب گفتگو کردم
محمود ژولیده