چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
در کنار تو ام و باز به خود می گویم
نه حسین, این تن پوشیده به خون اکبر نیست
هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا
از من اغوش پر و از تو تنی دیگر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست
استخوانهای تو پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست
حسن لطفی