یا علی جان مددی
به نامِ بسملهِ مصحفِ وجود، علی
که بوده در سحری که کسی نبود، علی
به نامِ سِرّ جَلی، لایقِ سجود، علی
شهید و شاهد و مشهود و هم شهود، علی
علیست مبدأ انوارِ روشنِ ازلی
علیست نفسِ نبی و نبیست نفسِ علی
ثنای او چه بگویم؟ صِدام کوتاه است
اگر دمی دمد از من، هرآینه آه است
به شأنِ خویش، خودش با خداش آگاه است
گَهی به جِلوه، بشر بوده، گاه الله است
علی نهایتِ نور است، گرچه مستور است
کنارِ ماست ولی از گمانِ ما دور است
فروغِ چشمِ علی صدهزار خورشیدست
شعاعِ تابشِ او را کسی نفهمیدهست
یقین، به خوابِ خودش دیده کس اگر دیدهست
که در جنانِ علی بوده میوه میچیدهست
رسیدنِ به وصالش خیالْ بافتن است
که سرنوشتِ بشر، رفتن و نیافتن است
به ذرّه گر نظر از سوی بوتراب شود
به آسمان برود همچو آفتاب شود
به مسجدی، به جز او گر کسی خطاب شود
خدا کند به سرِ اهلشان خراب شود
طریقِ کوی سعادت فقط ولای علیست
برادریم به هرکس که خاکِ پای علیست
از آنچه وصف شود، بوده مرتضی طاهر
نکرده است دَمی هم خطور در خاطر
«حقیقت» است فقط بر مدارِ او دائر
به کلّ شیء بدانید «إنّه قادر»
به غیرِ حُبّ علی هرچه هست، اوهام است
همین دلیلِ وجود است و غایتِ تام است
عرفان صبوری