شعر شهادت حضرت زهرا (س)

یا فاطمه الزهرا (س)

در سِلک ما،معراج رفتن، پر نمی خواهد
مومن پری بهتر ز چشم تر نمی خواهد

با اشک وقتی حاجت ما را روا کردند
گریه کن‌ات مشکل‌گُشا دیگر نمی خواهد

خاک حسینیه برای شاعر‌ان کافی است
از تو نوشتن جوهر و دفتر نمی خواهد

جاروی دستم را نگیر از دست من خانم
این روضه خانه ها مگر نوکر نمی خواهد!؟

ذات تو را تمثال “أَعْطَیْنا” بیان کردند
تفسیر دیگر،سوره ی کوثر نمی خواهد

با دیدن روی تو با خود روبه رو می شد
آئینه ای بعد از تو پیغمبر نمی خواهد

تو مستقیماً حامل وحی خداوندی
دیگر خدا جبریلِ نامه‌بر نمی خواهد

نور وجودت را “علی” از قبل خِلقَت دید
این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمی خواهد

وقتی دعای‌ تو نگه‌دار علی باشد
دیگر سپر را فاتح خیبر نمی خواهد

نان تو خادم‌پرورِ بیتِ یدالله‌ است
نانی به جز این سفره را قنبر نمی خواهد

ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست،فضّه،زر نمی خواهد

چادر نمازت سایه سارِ مُلک سلمان است
جز سایه ی امن تو این کشور نمی خواهد

این نسل سِوُّم،خوب در پیکار ثابت کرد
حرف دفاع از دین که باشد،سر نمی خواهد

تمّار اگر باشی به روی دار خواهی گفت:
حرف ولایت را زدن منبر نمی خواهد

این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسل زهرا و علی ،سرور نمی خواهد

چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزند جز خون‌خواهیِ مادر نمی خواهد

نجّار کاش از ابتدا بی میخ،در می ساخت
هرگز کسی اینگونه‌ دردسر،نمی خواهد

مادر تقلا می کند قدری رها گردد
دیوار پیله کرده،میخ در نمی خواهد…

 بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا