مثل گنجی که نهان در دل ویرانه شده
هر که شیدای تو شد عاقل و فرزانه شده
آشناها که به دیوانهء تو سنگ زدند…
به تو دل بسته و با غیر تو بیگانه شده
خانه ات بتکده و منزل اغیار که نیست
مست، با اذن خودت وارد میخانه شده
میوه ای را که سحر خواستم از مادر تو
آن اناری است که با دست خودش دانه شده
بغل اشک من عکس حرم ارباب است
چه کنم کرببلایی شدن افسانه شده
رضا دین پرور