شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)

ای آسمان به زیرِ قـَدمهایت

ای آسمان به زیرِ قـَدمهایتان علی
نانی بده که آمـده مهمانتان علی

زائر شدیم تا که تماشایتان کنیم
خیره شده بهشت به اِیوانتان علی

سقای حسین

هرکس که دلش خواست ببیند عظمت را
باید برود تا که ببیند حرمت را

الحق که خدای ادبت, ام بنین است
حق خیر دهد والده محترمت را

ارث بُرده از حـسن

دلرُبایی می کُند
“در لـباس بـنـدگی کار خُــدایی می کُند”
ارث بُرده از حـسن
این که از کار همه مشکل گُشایی می کُند

لهوف

 

در سرخی نگاه شما غم درست شد
از آن غروب بود که ماتم درست شد

از سال شصت و یک که زمین خورد آسمان
حال و هوای ماه محرم درست شد

زرّ ناب

یارب مرا زمین زده ی بوتراب کن
یا مرتضی بیا “منِ” من را خراب کن
در ملک قلب منقلبم انقلاب کن
این ذره را به لطف خودت آفتاب کن

کیمیای اصل

قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته

امیرُالحق

امیرُالحق, امیرُالعشق, امیرُالمومنینی تو
خدایی یا بشر؟ حیدر! نه آنی تو, نه اینی تو

تو را خواندند بی‌همتا و رقصیدند در آتش
علی! تقصیر اینان چیست؟ وقتی این‌چنینی تو

سلام ساقی کوثر

خمار جام غدیرم شراب می خواهم
طهوری از نفس بوتراب می خواهم
جوانه ای شده ام, آفتاب می خواهم
سلام می دهم آقا جواب می خواهم

حب علی

تنها اسدالله به خیبر شده فائق
مبهوت شدند آن دو فراریِ منافق
از واهمه گشتند به هر سو متفرق
جا داشت همان لحظه که طاغوت کند دِق

شاه مردان

چنان سرباز گیر افتاده ی در بین عدوانش
به دام افتاده ام در لشکر انبوه مژگانش

اگر تیغ کج ابرو تدارک دیده , این گردن
نمیباشم مسلمان گر نمایم رد احسانش

اذن دخول

رسیده ام در باب الجواد با امید
چرا که یاس پر است از تضاد با امید

برای رفع گره های کور آمده است
دلی که دست به دست تو داد با امید

مرد نخلستان

کاش می شد که مرد نخلستان خاک پایش مرا حساب کند

یاکه من را به جرعه ای می ناب از شراب رخش خراب کند

این سئوالیست کهنه در ذهنم به کدامین گناه رب جلیل

با غم دوری از نجف مارا در زمین این چنین عذاب کند

دکمه بازگشت به بالا