نمک شور دو چشمت به زمین میریزد
خنده کردی زلبت در ثمین میریزد
دست خود را بکشی عرش برین میریزد
از نخ تار عبات حبل متین میریزد
نمک شور دو چشمت به زمین میریزد
خنده کردی زلبت در ثمین میریزد
دست خود را بکشی عرش برین میریزد
از نخ تار عبات حبل متین میریزد
من ذره ام به لطف تو خورشید می شوم
یعنی شما هر آنچه بخواهید می شوم
من آن ابوذرم که به جرم محبتت
در دور دست چشم تو تبعید می شوم
سکوت عین سکوت است, بی همانند است
که پیشوند ندارد, بدون پسوند است
زبان رسمی اهل طریقت است سکوت
سکوت حرف کمی نیست, عین سوگند است
شرع ما می گوید آقا منکرانت منکرند
در جهان پیچیده آوایت ولی آنها کرند
بی جهت در جست و جوی شیر مردی بهترند
چون دلیران جهان هم خاک پای حیدرند
مست بودن گاه از هشیار بودن بهتر است
باده ات وقتی که باشد مردافکن بهتر است
در غمت ما چون زنان بچه مرده, مرده ایم
در عزای تو – روایت هست – شیون بهتر است
هر آنکه نیست درون دلش ولای تو
به آتشش فکند در جزا خدای تو
تو پادشاهی و بر بام گنبد دوار
در اهتزاز بود تا ابد لوای تو
بیچاره کسی که به تو شک داشته باشد
کی جلوه حسن تو ملک داشته باشد
هرگز نبود لعل لبی چون لب دلجوت
همراه خودش قند و نمک داشته باشد
از خمره ی چشمت برسان جام شرابی
مهمان لبم کن دو سه پیمانه ی نابی
بیمار نگاه تو ام ای یوسف مصری
باز آی به دیدار زلیخا به صوابی
علی مصداق قرآن مبین است
علی یعسوب دین حبل المتین است
پیمبر خاتم و حیدر نگین است
علی استاد جبریل امین است
ای کاش بگیرند از امروز سحر را
ای اهلِ حرم سیر ببینید پدر را
شمشیر پُر از زهر گرفته ز طبیبان
بر نسخه ی تو فرصت اما و اگر را
شیرجنگاور بنت اسدی یا حیدر
مظهر روی خدای صمدی یا حیدر
همه ی عرش خدا را بلدی یا حیدر
همه جا ذکر لبانم مددی یا حیدر
من را سر راه او گدا بنویسید
مدیون عطای مرتضی بنویسید
من وصله ی ناجور و سیاهی هستم
من را ز علی کمی جدا بنویسید