شمیم تربتتان برده از سرم هوشم
به شوق وصل حرم مثل چشمه می جوشم
حریم وصحن وسرای تو آنقدر زیباست
که باغ و روضه ی رضوان شده فراموشم
شمیم تربتتان برده از سرم هوشم
به شوق وصل حرم مثل چشمه می جوشم
حریم وصحن وسرای تو آنقدر زیباست
که باغ و روضه ی رضوان شده فراموشم
بنویسید شدم پیر اباعبدالله
نوکری پیر, به تعبیر اباعبدالله
بنویسید که از کودکی ام تا حالا
بوده ام پای به زنجیر اباعبدالله
ای مصدر کائنات یا ثارالله
ای باعث ممکنات یا ثارالله
ما مرده دلیم از گنهکاری خویش
ای رائحه ی حیات یا ثارالله
ای شهید غریب امام حسین
ای بزرگ ای نجیب امام حسین
ذکر نامت دوای هر درد است
ای شفا ای طبیب امام حسین
وقتی تب مستانه بودن مال من شد
ساقی شدی پیمانه بودن مال من شد
خیلی برایش غصه خوردم سالها تا
کلب در میخانه بودن مال من شد
منم و گریه ام و دیدۀ تر خواستنم
نظری کن به تمنای نظر خواستنم
آخرش من به تو ای دوست تعلق دارم
مفروشی تو مرا مردم اگر خواستنم
بهار قصه دل عصر روز عاشوراست
طبیعتا وسط قصه دائما غوغاست
پُر از 61/1/10 است تقویمم
همیشه سال نکو از بهار آن پیداست
دارد تمام می شود آقا عزای تو
کم گریه کرده ایم محرم برای تو
دارد چه زود سفره تو جمع می شود
تازه نشسته ایم بخوریم از غذای تو
چنان شمعی که از اطرافیان پروانه می سازد
حسین بن علی (ع) از عاقلان دیوانه می سازد
حریمش جای عرش و فرش را با هم عوض کرده ست
که جبریل امین در بارگاهش لانه می سازد
زیر دینیم به زیر علم شاه حسین
ای به قربان عطا و کرم شاه حسین
دم چایی شما از دم سینه زنهاست
کس ندیدست دمی مثل دم شاه حسین
اصلا حسین جنس غمش مثل کیمیاست
ارباب ما حسابش از همه عالمی جداست
فهمیدم از حسین و منی پیغمبرم که او
آرام جان نه بلکه حسین جان مصطفاست
روضه برپاشده وباز به هم ریخته ام
اشک بسیار ز دوری حرم ریخته ام
آنقدر سینه زدم که بدنم خسته شده
پر چو فطرس به هواخواهی غم ریخته ام