شعر مناجات امام حسين (ع)

روضه ی رضوان

سالیانی ست شدم دست به دامانِ حُسین
سائـلِ هر شبه ی سفره ی احسانِ حُسین

تا که اوضاعِ دلم زود به سامان برسد
شدم از صبح ازل بی سر و سامانِ حُسین

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

گریه بر حسین

تا داشت باز میشد باب رفاقت ما
گفتند سفره جمع است..کم بود فرصت ما

امشب شب وداع است گریه زیاد داریم
ساقی جوابمان ‌کرد تا گشت نوبت ما

راه عشق

الا ای آن که راه عشق را بر ما نشان دادی
هزاران دُر ز چشم ما نشان این و آن دادی

فقط یک بار حر العفو گفت و سر به زیر آمد
ز رافت بین آغوشت گرفتی و امان دادی

دارد بنای عفوت

گفتند خالق تو، دارد بنای عفوت
با سر دویده ام چون دارم هوای عفوت

از روسیاهِ بدکار یک بار، دل نکندی
جرم مرا نوشتی، یک عمر پای عفوت

العفو

بردم تو را ز یاد و به یاد منی هنوز
شبها مرا به اسم، صدا می زنی هنوز

از دامن گناه در افتاده ام به چاه
اما چو ماه در شب من روشنی هنوز

السلام علیک یا عطشان

از سحرگاه تا حوالی شام
بر تو ای شاهِ شاهزاده سلام
بی تو عمرم همیشه حیف شده
تک تک لحظه‌هام بی تو حرام

حسین من

بال خوب است که توفیق پریدن باشد
سفره ی باز به شرط طلبیدن باشد

بارم افتاده به دادم نرسی بر بادم
در رفاقت همه جا ، جور کشیدن باشد

امشب گرفته این دلم

امشب گرفته این دلم حال و هوای تو
گفتم حسین وگریه ها کردم برای تو
آقا اجازه میدهی که نوکرت باشم
ارباب من باشی و من باشم گدای تو؟

عزیزم حسین

وقتی سحر به یاد تو بیدار می شوم
دلتنگ صبح صحن علمدار می شوم

دارم به وضع تشنگی ات فکر میکنم
مثل دهان خشک تو آزار می شوم

دلم باز حرم میخواهد

شب جمعه است دلم باز حرم میخواهد
از در خانه ی ارباب ، کرم میخواهد

روز اول به من آموخته اند ، بیچاره
آن فقیریست که از دست تو کم میخواهد

حسین جان

رسیده اول ماه و شب زیارتی است
اسیری دل و گیسوی تو حکایتی است

هلال ماه که مکشوفه می شود هرماه
گریز روضهء ما کوفه می شود هر ماه

دکمه بازگشت به بالا