شعر مناجات امام حسين (ع)

جانم حسین

نبر نسیم به نزد غریبه ناله ما را
بگیر از نفس یارمان حواله ما را

شکسته تر شده از قامت هلال دل ما
به نزد ماه ببر سفرهٔ مچاله ما را

حسین جان

نام حسین بردم و عالم صفا گرفت
از خانه‌ی کریم، سلیمان بها گرفت

منت گذاشت بر سر نوکر که در ازل
خاک اضافه ای صله داد و گدا گرفت

یا حسین(ع)

آمده جبران کند حر پشیمانت حسین
آخرین جا مانده را فورا بخر جان حسین

عاقبت با این همه گردن کشی و اشتباه
سوی تو برگشته این عبد گریزان حسین

یاد تو بودم

هرجا دلم شد غرق غم یاد تو بودم
هر وقت داغی دیده‌ام یاد تو بودم

بین صفا و مروه را با روضه رفتم
در سعی خود با هر قدم یاد تو بودم

بیچاره ام

بیچاره ام، دل خسته ام، زارم، نزارم
باز آمدم چون ابر بارانی ببارم

قلب سیاه و چشم خشک آورده ام من
اشکم نمی آید، گره خورده به کارم

بیچاره ام

بیچاره ام برای دِلم فِکرِ چاره کن
ارباب جان، به رَعیَّتِ خود یک نظاره کن

من با سَرِ خودَم سَرِ بازار آمدم
اَصلاً بیا و قَبلِ خَرید اِستِخاره کن

لطف پنج تن

عاشق که باشی وضع من را تازه می فهمی
اینگونه‌ سرگردان شدن را تازه می فهمی

پروانه را از نیمه شب زیرنظر داری
وقتی سحر شد،سوختن را تازه می فهمی

ماتم برای ما

شادی برای مردم و ماتم برای ما
خنده برای خلق ولی غم برای ما

خرج تو کرده ایم خدا کرد خرج ما
چه خیرها که داشت دودرهم برای ما

با رضای تو به دامان رضا افتادم

تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم

از ولی نعمت خود این‌ همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم

حسین جان

هر نَفس که می کشم عمرم به پایان می رسد
می شوم نزدیک تر بر مرگ و هجران می رسد

کلّ ِ دارایی من این هیئت است و گریه ها
هر دقیقه بی شما اندوه و خُسران می رسد

مریض عشق تو هستم

مریض عشق تو هستم دوا نمیخواهم
دخیل دامنم اما شفا نمیخواهم

همین که کشته عشق توام مرا کافیست
تو اعتبار منی خون بها نمیخواهم

حسین جان

خاطر تو ز هر کوچه سر درآوردم
به عشق مجلستان بود پر درآوردم

تفعلی زدم و فال روضه ات آمد
برای آدم و عالم خبر درآوردم

دکمه بازگشت به بالا