دیدار آفتاب سزاوار چشم توست
حتی خود حسین گرفتار چشم توست
در خواب ناز رفتی و کارش شروع شد
دست سه ساله ای که پرستار چشم توست
دیدار آفتاب سزاوار چشم توست
حتی خود حسین گرفتار چشم توست
در خواب ناز رفتی و کارش شروع شد
دست سه ساله ای که پرستار چشم توست
ای چهرهی منور تو رهنمای خلق
ای نوکری خانهی تو ادعای خلق
اصلاً شبیه نیست به ما آفرینشت
ای نور ذات اقدس تو ماورای خلق
از تماشای رُخ ماه تو شد مهتاب مست
از طلوع چهره ات ، هنگام مَد شد آب مست
پشت هر پلک تو یک میخانه پنهان است…اگر
چشمهایت هست در بیداری و در خواب مست
به عرش و فرش در عالم مه شبانه یکی است
خدا یکی و قمر هم به هر زمانه یکی است
به درب خانه ارباب رفتم و سقا
گشود درب به رویم بیا که خانه یکی است
ای سوره ی طاهایِ دل آرای سه ساله
سردار حرم ماه عموهای سه ساله
ای سرو علی حاصل آرامی هر رود
عطر دَم طاووس حرم مهدی موعود
میسپارم دل به دستت ای «امانتدارْ دست»
باز, آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار, دست
آه اگر میخواهی از نابودیِ من بشنوی
پا بکش از خانهی دل؛ از سرم بردار, دست
هرکه گرفتار غمت می شود
زنده به احیای دمت می شود
قطع یقین لطف نگاه شماست
تا که کسی محتشمت می شود
همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است
دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است
جهان عشق مرید مقام عباس است
ادب همیشه در عالم به نام عباس است
طبیب درد تمام مذاهب عالم
کبوترانه شفا جلد بام عباس است
مردِ مشگل گشا اباالفضل است
دردها را دوا اباالفضل است
ذکر تسبیح عارفان, اَلله
ذکر تسبیح ما اباالفضل است
وقتی رَجَز می خوانْد میدان زیر و رو شد
کـوفیِ ترسو باز هـم بی آبـرو شد
لرزید میـدان زیرِ پاهایِ علمـدار
صِفـِّیْن با تکبیرِ حیدر رو به رو شد
باز در هیئت ما صحبت ابروی تو بود
حرفهامان همه از چهره ی نیکوی تو بود
نامت آمد به زبان مجلس ما خوشبو شد
عطر این یاس دل افزا همه از بوی تو بود