نیامدی به زبان دارم از غمت گله ها.
که کرده از تو مرا دور خطِ فاصله ها.
من و خجالتِ از روی تو، وَ شرم گناه.
به رعشه کل وجودم گرفته زلزله ها.
نیامدی به زبان دارم از غمت گله ها.
که کرده از تو مرا دور خطِ فاصله ها.
من و خجالتِ از روی تو، وَ شرم گناه.
به رعشه کل وجودم گرفته زلزله ها.
سالها در حسرت دیدار دلبر مانده ایم
جمعه ها را منتظر ماهِ منوّر، مانده ایم
زودتر آقا بیا و حال ما را خوب کن
از غم دوری تو خیلی مکدّر مانده ایم
چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود
چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود
به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی
اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود
بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست
اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست
تو پیر گریهء مایی مرا دعائی کن
که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست
ای گل نرگس چرا همپای آهت غربت است
گریه کن لازم نداری ؟ روضه هایت خلوت است
چشم ما کرده هوس یکبار خون گریه کند
روزی این چشم بی توفیق، اشک حسرت است
چو نامید شدم پشتِ من دعایت بود
چو بسته شد نفسم از گنه، هوایت بود
به وقت حادثه گفتم امام ، ادرکنی
اگر چه من نشنیدم ولی صدایت بود
چشم نیاز دوختم به راه صاحبالزمان
امید بستهام به یک نگاه صاحبالزمان
امید بستهام ولی چقدر پُر توقعام
چشم گناهکار و روی ماه صاحبالزمان
خوشا به حال دل بیقرار بعضی ها
به این وجود پر از انتظار بعضی ها
به آب دیده نوشتم که یوسفم چه شده
کجاست خواهش و دارو ندار بعضی ها
من را بخر ، جز تو خریداری ندارم
خالیست دستم ؛ توشه و باری ندارم
این غصّه هم زجرآور است اندازهی خود:
” از غیرم آگه ، از تو اخباری ندارم “
شعر را باید که در وصف شما آغاز کرد
هرکسی اینگونه بود در کار خود اعجاز کرد
با قلم بر روی نامت می شود پرواز کرد
هم قوافی را به تحریر قلم همساز کرد
“واژه ها گنگند تا اینکه تو را معنا کنند”
کِی توانستند حُسنی از تورا افشا کنند؟!
بیا که صوتِ قرآنت کران تا بیکران جاریست
طنینِ گام های تو به گوشِ عاشقان جاریست
تو که می دانی آقا جان غمِ تنهاییِ ما را
نهان از درد لبریز و سرشک از دیدگان جاریست
دلگیرم از حالِ خودم دلگیر! مدتهاست
بر گردنم افتاده یک زنجیر مدتهاست
از گنبد فیروزه ای پُل میزنم تا تو
در ذهن؛ جا خوش کرده این تصویر مدتهاست