پلکى بگذاریم زمان زود گذشته
از کوچه ما نامه رسان زود گذشته
تازه شب اول شده کو تا شب آخر !؟
تا بر خودت آیى , رمضان زود گذشته
پلکى بگذاریم زمان زود گذشته
از کوچه ما نامه رسان زود گذشته
تازه شب اول شده کو تا شب آخر !؟
تا بر خودت آیى , رمضان زود گذشته
اشکهایم دوباره دانه دانه میافتد
مدتی کار من به تو شبانه میافتد
سالها فکر معصیت مرا زمینم زد
رحم کن بر کسی که عاجزانه میافتد
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده
ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این
روزها دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده
اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده
آمدم سرزده بی حرف و سخن
عجب ممنوع تکبر قدغن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
به خسته حالیم ای پادشاه ارحمنی
به اشک چشم ترم یا اِله, ارحمنی
کشاندهام سرِ این سفره اعترافم را
نمانده از نفسم غیر آه ارحمنی
گریم نمیگیرد!بکا را دادم از دست
یعنی کلید خیرهارا دادم از دست
تحسین یک عده مرا در عجب انداخت
رفتم پی مردم خدارا دادم از دست
بهار بندگی ام را خودم خزان کردم
گناه کردم و از کرده ام زیان کردم
چقدر دل, سرِ آمال خویش آزردم
چه کارها که برای دو لقمه نان کردم
دلــم هــوایِ مناجاتِ کـربلا کرده
هوایِ زمزمه در بابِ قبله را کرده
دوباره ذکرِ لَبَم بِاالحسین العفو است
غلامت عزت از این روضه دست و پاکرده
پرونده ام شده است پر از اشتباه, آه
شرمنده ام از این سر و روی سیاه, آه
حمد شفا برام بخوانید نیمه شب
دل مرده ام ازین همه کوه گناه, آه