به حق ذکر لبانت به ربنای خودت
بخوان دعای فرج را خودت برای خودت
به فکر مردمی و هیچکس به فکرت نیست
تویی غریبهٔ دنیا و آشنای خودت
به حق ذکر لبانت به ربنای خودت
بخوان دعای فرج را خودت برای خودت
به فکر مردمی و هیچکس به فکرت نیست
تویی غریبهٔ دنیا و آشنای خودت
باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت
منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو
آقا نظری ،گوشه چشمی ،کرمی کن
امروز در این جمع گرفتار زیاد است
کاسه ی صبرش همینکه هر کسی سر میرود
مضطرب ، سمت حرم، از صحن کوثر میرود
هــم می آید زائــرت با دیــده ی تر در حــرم
هــم دم رفتــن که شد با دیده ی تر میـــرود
یا ایّها العزیز! بمیرم برای تو
جانم فدای آه و دمِ هایهای تو
این روزها چه میکشی از داغ مادرت
ما را کشیدهاست به آتش ، رثای تو
من نوکری که دائما سربار بوده
تو صاحبی که به من غمخوار بوده
عادت به این کردم بگویم یارم وحیف
خیلی تفاوت بین من تا یار بوده
دیگر به حال من دوا ارزش ندارد
این اشکهای پر بها ارزش ندارد
من حال و روزم مثل سنگ بین کوچه است
یا که فراوان است یا ارزش ندارد
صدای هق هق ات آقا طنین چاووشی
دوباره در غم مادر سیاه می پوشی
بلند گریه کنی در عزای فاطمیه
روا نباشد از این پس به شیعه خاموشی
بیا محله ی غم کوچه ی بنی هاشم
به پای دل بروم کوچه ی بنی هاشم
بیا که راوی غم های مادرت باشی
بیا قدم به قدم کوچه ی بنی هاشم
شوریده دلیم و سر سوداى تو داریم
با این دل سر گشته تمنای تو داریم
با خون جگر دیده بشوئیم که عمرى
اى پرده نشین میل تماشاى تو داریم
دوباره در دلم آشوب عالم آمده است
قیامت آمده یا که مُحرّم آمده است
عزای کیست که حتی خود مُحرّم هم
به سر زنان و پریشان و درهم آمده است
هرکس که شد غلام تو بااحترام شد
پس خوشبحال آنکه برایت غلام شد
فردا فقیر کویتو آقاست در بهشت
قنبر به لطف نام تو عالیمقام شد