سینه ام سنگین شود ذکری به لب می آورم
مست از خال لبش صبحی به شب می آورم
امر فرمودی بمیرم تا ببینم دیده ات
بهر دیدار رخت جان را به لب می آورم
سینه ام سنگین شود ذکری به لب می آورم
مست از خال لبش صبحی به شب می آورم
امر فرمودی بمیرم تا ببینم دیده ات
بهر دیدار رخت جان را به لب می آورم
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
چنان خلیل اگر بین شعله بنشینم
هزار لاله از آتش برات میچینم
به حجله میبردم ساغر از سخاوت خویش
چراکه دختر رز داده قول تمکینم
کریم العفو یا الهی الهی
خداحافظ ماهِ ذکر و مناجات
خداحافظ لحظه هایِ ملاقات
خداحافظ ماهِ خوبِ خدا
زانو زدن پیش تو بالا دستمان کرد
این رو زدنهای به جز تو پستمان کرد
یکبار دستان ضریحت را گرفتم
این شد که در این آستان پابستمان کرد
از تو شرمنده شدمْ من به خودم بد کردم
ماهِ رحـمت سِـپری شد و نـَشد برگردم
در مـناجات تو بودم پیِ حاجات خـودم
آخـر ماه فقط …. رویِ سیاه آوردم
بالی که پر نریخت برای تو بال نیست
فطرس شدن به پای شما هم محال نیست
فطرس به این کبوتر پر بسته یاد داد
بال شکسته نیز همیشه وبال نیست
هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود
با رخصت از شاه دلیر سینه زنها
هستیم در جمع کثیر سینه زنها
با شور و شین بین بزم هیئت تو
دلها شد از مستی اسیر سینه زنها
با غم و غصه ی بسیار به تو رو زده ام
باز قلبم شده بیمار به تو رو زده ام
زخمیِ معصیتم کاش نگاهم بکنی
سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زده ام
همیشه بال و پرم را به آسمان دادی
هر آنچه خواسته بودم, به من همان دادی
به جای شکر, گناهم به محضرت آمد
غضب نکردی و این بار هم امان دادی
دریا شده در دل تو ای مولا گم
هر دم شده است در دمت عیسی گم
در گمشده عشق تو پیدا شد حق
بی عشق تو هست هرچه شد پیدا گم