این توبه را اگر نپذیری کجا روم
دست مرا اگر تو نگیری کجا روم
گر نگذری ز روی سیاه جوانیم
موی سپید بر سر پیری کجا روم
این توبه را اگر نپذیری کجا روم
دست مرا اگر تو نگیری کجا روم
گر نگذری ز روی سیاه جوانیم
موی سپید بر سر پیری کجا روم
کوبنده در کیست گنه کار تر از من
سربسته بگو کیست گرفتار تر از من
با بیم وامید آمدم امشب سر سفره
با این که کسی نیست سبکبار تر ازمن
دارم اگر از عشق تنها ادعایش را
اما همیشه در سرم دارم هوایش را
او جان به من داده اگر جان مراهم خواست
هرگز نمیپرسم از او چون و چرایش را
ای بودنت برای عبادت دلیل من
کعبه پر از بت است,کجایی خلیل من؟
دست مرا بگیر که در ابتدای راه
وامانده است نفس ضعیف و ذلیل من
جبرئیلِ دل من بال و پری میخواهد
چشم آلوده ز پاکی گوهری میخواهد
عاشق از اشک سحرها ثمری میخواهد
آتش قهرِ خدا هم, سپری میخواهد
آدمی وقتی خدا دارد چه می خواهد
محرمی درد آشنا دارد چه می خواهد
بنده تا بر درب های بسته ی عالم
شاکلیدی چون دعا دارد چه می خواهد
قلبی که فقط خانه ی دلجوی امیر است
مجنون شده ی طره ی گیسوی امیر است
آن قبله که عشّاق بر آن سجده گذارند
نوری ست که در تاق دو ابروی امیر است
باید برای حال زارم ناله سر کرد
یا لااقل این شام ظلمت را سحر کرد
وقت گرفتاری تو را خواندن, هنر نیست
آنکه همیشه خوانده نامت را, هنر کرد
وقتی گناهان خودم را میشمارم
دیدم که باید دست را برسرگذارم
آبی که از سر بگذرد کاری است مشکل
ترسی به دل دارم ولی امیدوارم
امشب گناهِ دل را با آبِ توبه شستم
من با خدای خوبم عهدی دوباره بستم
گفتم که بارالها! من عبدِ رو سیاهم
چون پرده ی حیا را با هر گنه گسستم
خوردم قسم که توبه نمایم قسم شکست
بغضم شکست و دوست ز لطفش,قلم شکست
گفتم دلم سیاه شد ای کبریای من
دستی به دل کشید و دوباره دلم شکست
ای دل بیچاره گره وا نشد
پَرسه مزن تا شب احیا نشد
توبه اَت ایدل به وفا بند نیست
عیب ز درگاه خداوند نیست