پادشاهی کی بشاید گفت جز بر حضرتش
آیت و کرسی بلرزد چون که بیند هیبتش
کورش و زرتشت و عیسی جملگی پیغمبران
جرعه ای از جام او نوشیده اند با رخصتش
پادشاهی کی بشاید گفت جز بر حضرتش
آیت و کرسی بلرزد چون که بیند هیبتش
کورش و زرتشت و عیسی جملگی پیغمبران
جرعه ای از جام او نوشیده اند با رخصتش
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده
اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده
علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
همین که اسم علی آمده است در دل میدان
بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد
مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده
در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده
ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه
گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت
قدر قدرت قدر شوکت به شیدایی جهان آرا
پیمبر خو پیمبر رو علی سیرت علی سیما
قضادستش که پابستش نفس هاهست درحبسش
نشد از ماه تعریفی بجز سیمای این لیلا
ما گرفتار آفریده شدیم
عاشق ِیار آفریده شدیم
خاک ما را ز باده گِل کردن
مست دیدارآفریده شدیم
دل حرم می شود سحرگاهی
که شود صحن دیده تر گاهی
قطر؟ آب در مرور زمان
می کند در حجر اثر گاهی
کنون که حال دلم را تو در نظر داری
بگو به سمت کدامین گذر , گذر داری
تویی که راه گشایی تویی که راهنما
کلید رحمتی و در نگه قمر داری
حسین گفت:برادر! حدیث طوبی را
بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان
بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان
بیا دوباره بگو از شکوه باورمان!
به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!
به خود لرزید لشکر, یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت
کهکشان خاک ره اجلال تو
آسمان سایه نشین بال تو
در فلک مردم پی ماهند و من
در زمین دنبال استهلال تو